پیشرو در زبان برنامه نویسی کامپیوتر، آزمایشگاه IBM Watsonدر دانشگاه کلمبیا، 1950-52
تصور سمت چپ: عکاس Jean Ford Brennan، « آزمایشگاه IBM Watsonدر دانشگاه کلمبیا: تاریخچه»، IBM، Armonk NY ( 1971). در توضیحات آمده است: « جان باکوس، رهبر گروهی که Fortranرا توسعه دادند ( 1954-57)، یکی از اولین برنامه نویسان SSECبود. « بعد از خدمت در ارتش آمریکا در جنگ جهانی دوم، باکوس لیسانس خود در رشته ریاضیات را از دانشگاه کلمبیا در سال 1949 اخذ نمود و همچنین در سال 1950 به فوق لیسانس ریاضیات پرداخت. او در آزمایشگاه IBM Watsonدر دانشگاه کلمبیا و در بین سال های 1950 تا 1952 شروع به کار کردن نمود و رهبر گروه تحقییقاتی برنامه نویسی IBMشد و مفتخر به IBM Fellowدر سال 1963 گردید. در کنار FORTRAN، باکوس همچنین به توسعه BNF( Backus Normal Formیا Backus Naur Formبرنامه تبدیل زبان Noam Chomskyبه زبان های فرمال کامپیوتر) پرداخت، که به توصیف رسمی زبان های کامپیوتری می پرداخت و به الگوی اصلی برای نویسندگان گزارش Algol 60 Revisedتبدیل شد. او در سال 1991 بازنشسته شد. متن تقدیرنامه ACM Turing:
در سال 2004 من مکاتباتی با وی داشتم، بعد از یک مقدمه سازی:
تاریخ: چهارشنبه، 31 مارس 2004 ساعت 12:06:14
از طرف: فرانک دا کروز <fdc@columbia.ed>
به : جان باکوس <jbackus1@xxxxx.xxx>
موضوع: تاریخچه محاسباتی دانشگاه کلمبیا
سلام جان، از برقراری ارتباط با تو بسیار خرسندم، از زمانی که برای کار به آزمایشگاه Watsonآمدم، تو برای من یک حکم یک قهرمان بومی را داری.
من در ابتدا در سال 1965 و در ارتش با علم محاسبات و Fortranآشنا شدم و در سال 1966 در دانشگاه کلمبیا پذیرفته شدم ( زمانی که IBMهنوز اینجام بود، در همان ساختمانی که من در حال حاضر آنجا نشسته ام، اما هرگز آن را نشناختم). در آن روزها، آزمایشگاه Watsonپر بود از پلاگبردها، کارت ها و سیم های کوچک. من هنوزم تعدادی SteelCaseمتعلق به دهه ی 1940 و چندین راهنمای EAM( اولین تجربه برنامه نویسی من روی 407 بود).
پل (Mc Jones) کارهای سمت وب من را در تاریخچه رشته کامپیور دانشگاه کلمبیا اینگونه مطرح کرده است:
همانطور که می بینید، این سایت می تواند توسط بی نهایت لینک به صفحات داخلی دیگر که مربوط به مردم، تجهیزات، رویدادها و علاوه بر آن چندین کتاب و مقاله آنلاین است، مرتبط شود. من زمانی این کار را شروع کردم که فهمیدم (تقریبا) مسن ترین آدم این دور و اطرافم و علاوه بر این مورد علاقه ترین نوستالژی مردم نیز هستم.
زمانی که شروع به نوشتن کردم، بیشتر از پیش به Eckertو آزمایشگاه Watsonعلاقه مند شدم. مخصوصا وقتی که ایمیل ها و تماس هایی از جانبازان آن سال ها، نظیر Herb Grosch، Eric Hankam، Elie Kerwitz، Ken Schreinerو Seymour Koenigدریافت کردم، همه این آدم ها را ممکن است به خاطر بیاوری ( و حالا دیگر از طریق ایمیل نیز با آن ها در تماس خواهی بود) و خیلی از جانبازان دیگری که متعلق به سال هایی هستند که تو دیگر از آنجا رفته بودی. Ericهنوز در همان آپارتمان زندگی می کند.Ellieدر NYUهست. Herbدر دانشگاه تورنتو مشغول است.
این مکان دارای یک تاریخچه ی اعجاب انگیز است، که به طرز قابل توجهی در کلمبیا ناشناخته مانده است، چه برسد به کل دنیا. به طور کاملاً تصادفی، کلمبیا امسال 25 امین سالگرد خود را جشن خواهد گرفت و من به عنوان یکی از مورخان رایانه ای آنجا حضور خواهم داشت تا مطالب مهم را به وبسایت C250 انتقال دهم.
به عنوان مثال، Hollerith( و بعد از آن Eckert) به عنوان «کلمبیایی های پیشرو در زمان خود» و همچنین یادگاری قدرتمند از این کشور ( تعبیر شده به «ایستاده برای کلمبیا» ) شناخته می شوند.
اگر نگاهی به صفحات تاریخچه رشته کامپیوتر بیاندازید، خواهید دید که من تلاش کرده ام تا تعدادی از اولین دستاوردها ( برخی از آن ها بحث برانگیز هستند) که توسط آزمایشگاه Watsonیا کلمبیا حاصل شده است را به نمایش بگذارم به عنوان مثال اولی سیستم محاسباتی علمی اتوماتیک، کشف برخورد با ACMو )این مورد در زمین بازی خودت هست) SSEC، درباره اینکه مدرسه ای از افکار وجود دارد که ادعا می کند که نخستین کامپیوتر معماری حقیقی von-Neumannهست ( که در آن قابلیت انجام عملیات ذخیره-برنامه و ترکیب دستورالعمل ها و داده ها در یک حافظه یکسان، با وجود اینکه اینکار، یک عملیات عادی و ساده نیست و حتی با وجود اینکه میزان حافظه بسیار محدود بود.):
خب، نمی خواستم این توضیحات انقدر طولانی شود، در نتیجه با این جمله که از اینکه با شما در ارتباط هستم، بسیار خرسندم، خلاصه می کنم. لطفا هر گونه توضیح و یا اصلاحاتی داشتید من را با خبر سازید. من در لینک ذیل، یک طرح بیوگرافیکال بسیار جذاب گذاشته ام:
و دوست دارماطلاعات بیشتری به خصوص در مورد کلمبیا و Watson Labداشته باشم ( در حال حاضر سرنخ هایی در گروه خبری Alt.Folklore.Computersدرباره جایی که برای اولین بار Fortranنصب شد، وجود دارد. نمی دانم که آیا شما بعد از اینکه Watson Labرا ترک کردید، از آنجا خبری دارید یا نه و اینکه آیا نسخه های بعدی 650یا NORCرا برایشان ارسال کرده اید.)
علاوه برا این، درصورتی که هر گونه خاطره ای با Wallace Eckertدارید، می توانم آن ها را در پروفایلش اضافه کنم:
قبل از اینکه C250 به صورت عمومی شود.
متشکرم!
– فرانک
تاریخ: یکشنبه، 11 جولای 2004 ساعت 15:00:37 – 0400 (EDT)
از سمت: Frank da Cruz fdc@columbia.edu
به:”John Backus” jbackus1@xxxxxxx.xxx
cc: Dr. Herbert R.J. Grosch” <hgrosch@xxxxxxx.xxx
موضوع: تاریخچه رشته کامپیوتر در کلمبیا ( باری دیگر)
سلام جان، Herb [Grosch]من را تشویق کرد تا با تو مجددا تماس بگیرم. چیزهای زیادی نیست که بخواهم به ایمیل قبلی اضافه کنم، به جز اینکه باید بگویم از آن موقع، زمان قابل توجهی را به حفاری آن مکان پرداخته ام و همانطور که Herbگفته بود، به مطالب جدیدی در مورد دوره ای که Eckertدر Naval Observatory بوده است، بدست آورده ام:
با اینکه اینکارها، اقدامات کوچکی برای کلمبیا به حساب می آید، اما من از طریق ارتباط با Eckertبه سال های اعجاب انگیزی از جنگ رسیدم، شاید به این خاطر باشد که هم پدرم و هم مادرم در جنگ بودند و من بزرگ شده ی جنگ هستم. جالب است بدانی که یک کتابخانه کوچک از زمان جنگ Air Almanacsنیز دارم!
همین الان در مورد تو (باکوس) در وب جستجو کردم و به این نتایج رسیدم:
- تو به دانشگاه Virginiaرفتی، اما خیلی زود انجا را ترک کردی و به ارتش پیوستی. من هم همینطور ( نمی دانم در اوایل دهه ی 1960 که تو آنجا بودی، UVAچه شکلی بوده است، آیا افراد برای آرام کردن خود، از یکدیگر می نوشیدند یا خیر.)
- در ارتش، مقداری آموزش فنی می بینی؛ من هم همینطور ( در آنجا بود که راز پانچ کردن، سیم کشی بردها و غیره را فراگرفتم و برای اولین بار Fortranرا دیدم و همچنین *موبایل* IBM 1410، جایی که برای برنامه نویسی استفاده می شد، چه این اتفاقات خوب بوده چه بد، اما اتفاق افتاده است و جزئی از تاریخ است.)
- بعد از ارتش به کلمبیا رفتی – من هم همینطور ( پرداختن به مطالعات آزاد و عمومی)، در مورد هر آنچه که از Gl Billجا مانده است.
- مدرک لیسانس و فوق لیسانس خود را در کلمبیا دریافت کردی، درست است؟ (من هم همینطور) برخی از درس ها را در EEبرداشتم ( ما در آن زمان هم دپارتمان CSنداشتیم) که توسط اشخاص یکسانی Herb Groschو Wallace Eckertآغاز شدند ( به عنوان مثال روش های عددی (Numerical Methods)، و هنوز هم توسط ex-Watson Labbersتدریس می شوند.
Like you (?) I wound up with an entirely unexpected career in computing and here I am 35 years later. Btw, Eric Hankam had a similar Army experience to yours — he spent his entire hitch in school! I have his autobiography up here:
درست مثل شما (؟) کارهای من با یک شغل غیرمنتظره در رشته کامپیوتر خاتمه یافت و من حالا بعد از گذشت 35 سال اینجا هستم. به هر حال، Hankamنیز تجربه مشترکی در مورد ارتش با تو دارد – او کل وقت خود را در مدرسه گذرانده است:
به هر حال، من از هرکاری که تو به منظور مروری بر خاطرت و اصلاح خاطرات و یا تصاویر اشتباه از تو در کلمبیا داشته باشی، استقبال می کنم. بیوگرافی کوچک من در مورد باکوس :
این بیوگرافی هنوز ناقص است و من مطمئن هستم که لیست دستاوردها و کتاب های شما، خیلی با مورد واقعی آن فاصله دارد ( به هر حال، ما کتابی در کتابخانه نادر خود با نام « رویکردی انتزاعی به مشکلات 4 رنگ و تئوری نقشه ها»؛ آیا این کتاب متعلق به شماست؟)
فکر می کنم بزرگترین پروژه شما در آزمایشگاه Watson، SSECبوده است. در لینک زیر مطالب من در این مورد آمده است:
من به بخشی به نام « آیا SSECاولین برنامه قابل ذخیره ی کامپیوتر بوده است» نتیجه گیری کرده ام که خیلی دوست دارم نظر تو را در این مورد بدانم. اما در حال، گنجینه ی باارزشی از SSECدر دانشگاه ایالتی شمال کارولینا وجود دارد:
اما به نظر می رسد که تنها دسترسی داشتن به این گنجینه به صورت فردی است.
متشکرم!
– فرانک
از: «جان باکوس» <jbackus1@xxxxxxx.xxx>
به:«فرانک دا کروز» <fdc@columbia.edu>
Cc: «دکتر Herbert R.J. Grosch» <hgrosch@xxxxxxx.xxx>
موضوع: در پاسخ به : تاریخچه ی کامپیوتر در کلمبیا ( بار دوم)
تاریخ: یکشنبه، 11 جولای 2004 ساعت 14:26:03 -0700
سلام فرانک،
عذرخواهی می کنم که به ایمیل قبلی ات پاسخ ندادم، آن ایمیل را در روزی دریافت کردم که همسرم فوت شد و از آن روز به بعد همه چیز در زندگی ام دچار آشفتگی شد. من در حال حاضر سخت در حال کار کردن بر روی ویرایش و انتشار کتاب ناتمامی هستم که همسرم در طول هفت سال آخر زندگی اش بر روی آن کار می کرد.
من تنها فرصت کردم مقدار اندکی از مطالب آنلاینی که فرستاده بودی، را مطالعه کنم، اما برایم بسیار جذاب است. واقعا برایم شگفت انگیز است که تو چگونه توانسته ای این همه جزئیات کوچک را جمع آوری کنی و دوست دارم که حتماً لینک هایی که ارسال کرده ای را به طور کامل مطالعه کنم.
شگفت انگیز است که چگونه مسیرهای اولیه ی ما همسان سازی شده اند و درست زمانی که من هم آنجا بودم، تنها کاری که هر شخصی در UVAانجام می داد، این بود که به طرز احمقانه ای از خود می نویشیدند. امیدوارم که شما هم مانند من اینکار را انجام نداده باشید! «شغل» من در کلمبیا توسط GI billرقم خورد. من در ریاضیات تخصص ویژه ای داشتم.
زمان اندکی را در آزمایشگاه Watsonگذراندم. اما ضعف ناشی از علاقه ام نسبت به SSECرا بخوبی به یاد دارم. ( هرچند که فکر می کنم که این علاقه ناشی از جذبه ای قدرتمند به در نظر گرفتن SSECبه عنوان اولین برنامه کامپیوتری «ذخیره شده» بوده است. – یکی از برنامه هایم که استفاده می کردم قابلیت ذخیره سازی سلولی به عنوان دستورالعملی برای بعد از اینکه داده ای ذخیره می شد را به همراه داشت. بنابراین فکر می کنم که در این زمینه مفید بوده ام.
There’s so much to say, and so little time, it’s probably easier if we talk on the phone. What’s a good time to call?
حرف های بسیاری برای گفتن هست و زمان بس اندک است، شاید آسانتر باشد که از طریق تلفن با یکدیگر صحبت کنیم. چه زمانی برای صحبت کردن برایت مناسب است؟
— جان
تاریخ: دوشنبه، 12 جولای 2004 ساعت 12:44:27
از: فرانک داکروز fdc@columbia.edu
به: «جان باکوس» jbackus1@pacbell.net
Cc: «دکتر Herbert R.J Grosch» hgrosch@hotmail.com
موضوع: پاسخ به تاریخچه کامپیوتر در کلمبیا ( بار دیگر)
عذرخواهی می کنم که به ایمیل قبلی ات پاسخ ندادم، آن ایمیل را در روزی دریافت کردم که همسرم فوت شد و از آن روز به بعد همه چیز در زندگی ام دچار آشفتگی شد.
شنیدن این خبر بسیار برایم تاسف بار بود، من واقعا از این بابت متاسفم. بدون او این نوستالژی ناقص است.
من در حال حاضر سخت در حال کار کردن بر روی ویرایش و انتشار کتاب ناتمامی هستم که همسرم در طول هفت سال آخر زندگی اش بر روی آن کار می کرد.
به نظر کار سختی می آید. می توانم بپرسم در چه موردی است؟
من تنها فرصت کردم مقدار اندکی از مطالب آنلاینی که فرستاده بودی، را مطالعه کنم، اما برایم بسیار جذاب است. واقعا برایم شگفت انگیز است که تو چگونه توانسته ای این همه جزئیات کوچک را جمع آوری کنی و دوست دارم که حتماً لینک هایی که ارسال کرده ای را به طور کامل مطالعه کنم.
سپاسگزارم، این کار نشانه عشق و محبت شماست – اعتراف می کنم که برخی از این نوستالژی ها به روزهایی برمی گردد که کامپیوترها به تازگی طراحی شده بودند و توسط دانشمندان تنها به منظور رفع مشکلات مهم، در مقایسه با امروز، که به عنوان وسیله ای برای خرید و یا سرگرمی در نظر گرفته می شوند، استفاده می شدند.
چیزی که بیشتر از همه در مورد این کار دوست دارم، جذب کردن آدم هایی است که قبلا اینجا بوده اند. این سایت در نتایج جستجوی وب نمایش داده می شود و همچنین آدم های مختلفی در مورد این مکان برایم مطالبی نوشته اند و به همین دلیل است که توانستم مطالب زیادی جمع آوری کنم. علاوه بر اینکه، بسیار علاقه مندم تا با همکارانی که قبلا با آن ها کار کرده ام، در ارتباط باشم. ( البته با اجازه خودشان!)
شگفت انگیز است که چگونه مسیرهای اولیه ی ما همسان سازی شده اند و درست زمانی که من هم آنجا بودم، تنها کاری که هر شخصی در UVAانجام می داد، این بود که به طرز احمقانه ای از خود می نویشیدند. امیدوارم که شما هم مانند من اینکار را انجام نداده باشید!
من نوشته ی روی دیوار را دیدم و قبل از اینکه اتفاق بیافتد آنجا را ترک کردم –«نمی توانید من را به آتش بکشید، ترک کرده ام!» J
GI Billواقعا فوق العاده است. بدون آن، نمی دانم که پدر و مادرم چگونه می توانستند بعد از جنگ به زندگی خود ادامه دهند. من جامعه شناسی خوانده ام، و در مدت بسیار کوتاهی فهمیدم که هیچ کس برای اینکه توانسته ای دنیا را نجات دهی، بهایی به تو پرداخت نمی کند. به همین دلیل نیز (بعد از راننده تاکسی شدن و شغل های مختلف دیگر) به کار کردن در مدرسه مهندسی کلمبیا و دپارتمان فیزیک خاتمه دادم، هر دو این مکان ها، فضایی بودند که برخی از اساتید من را زیر پر و بال خود گرفتند و تعداد کار برنامه نویسی– در زمینه Fortranالبته! –بر روی مینی کامپیوترهایشان را به من سپردند و تشویقم کردند تا دوره های آموزشی بردارم. سرانجام توانستم فارغ التحصیل شوم و در یک مرکز کامپیوتری استخدام شدم و تا به امروز در آنجا کار کرده ام، بچه هایم را نیز در همین مسیر قرار داده ام، پس نمی توانم هیچ گلایه و شکایتی داشته باشم.
زمان اندکی را در آزمایشگاه Watsonگذراندم. اما ضعف ناشی از علاقه ام نسبت به SSECرا بخوبی به یاد دارم. ( هرچند که فکر می کنم که این علاقه ناشی از جذبه ای قدرتمند به در نظر گرفتن SSECبه عنوان اولین برنامه کامپیوتری «ذخیره شده» بوده است. – یکی از برنامه هایم که استفاده می کردم قابلیت ذخیره سازی سلولی به عنوان دستورالعملی برای بعد از اینکه داده ای ذخیره می شد را به همراه داشت. بنابراین فکر می کنم که در این زمینه مفید بوده ام.
بله، می دانم که جاذبه فوق العاده ای دارد J
حرف های بسیاری برای گفتن هست و زمان بس اندک است، شاید آسانتر باشد که از طریق تلفن با یکدیگر صحبت کنیم. چه زمانی برای صحبت کردن برایت مناسب است؟
هر زمانی بین ساعت 9 صبح و 1 تا 2 و همچنین 6 بعد از ظهر، به جز پنجشنبه بعد ازظهرها برایم مقدور است و خوشحال خواهم شد.
ممنونم که با من در تماس بوده ای!
– فرانک
Translations courtesy of Canvas Prints Brisbane